گواهينامه
اي بابا بعد پيري و معركه گيري......... بالاخره تنبلي رو كنار گذاشتم و دست از دزدكي و بدون گواهينامه رانندگي كردن برداشته و رفتم گواهينامه ام رو گرفتم 21 آبان 92 آزمون براي تو شهري قبول شدم و خداروشكر به جمع انسانهاي قانون مدار پيوستم فرداش عاشورا بود و رفتيم خونه پدري ،طبق خوابي كه قبلا ديده بودم بايد مي رفتم همون امامزاده اي كه بابا دفن بود هر شب مي رفتيم عزاداري شام غريبان رو هم توي خونه برگزار كرديم عكس بابا رو گذاشتيم چند تا شمع چراغا خاموش و با لپ تاب روضه امام حسين گذاشتيم و حسابي حال و هواي دلتنگي بود.روحش شاد اين روزا اومدم خونه مشغول مرتب كردن وسايل رفتن و وسط هفته مي ريم يزد. خدايا ...
نویسنده :
هما
0:47